عضو شوید



:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



خدایا واسه اثبات بزرگ بودنت خیلی کوچیکم کردی خیلی..........

از وبلاگم خوشت اومد؟

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان عشق و آدرس eshgh456.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

Alternative content


<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وبلاگ:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید


آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 6
بازدید دیروز : 101
بازدید هفته : 148
بازدید ماه : 147
بازدید کل : 53645
تعداد مطالب : 79
تعداد نظرات : 3
تعداد آنلاین : 1

آمار مطالب

:: کل مطالب : 79
:: کل نظرات : 3

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 6
:: باردید دیروز : 101
:: بازدید هفته : 148
:: بازدید ماه : 147
:: بازدید سال : 664
:: بازدید کلی : 53645

RSS

Powered By
loxblog.Com

عاشقانه های یه دختره تنها

میخوای بری به همین آسونی...
پنج شنبه 3 اسفند 1391 ساعت 13:26 | بازدید : 289 | نوشته ‌شده به دست sahar | ( نظرات )

 

نرو نرو بی تو من تنها میشم

نرو نرو همدم غم هام میشم

بی من نرو نرو نرو پشت سر تنهام نزار

 

شنیدم میخوای بری

 

بری و تنهام بزاری

غم و تو دلم جا بزاری

هی بهم میگی اشک نریز

چه جوری میتونم در نبود تو اشک نریزم

تو میخوای بری

بری و تنهام بزاری

میخوای بری یه جای دور

قلبمو تنها بزاری

جواب این دل من چی میشه؟!

اگه بری تنها میشم

یه عمر در حسرت نبودنت تو خودم میگریم

تو خودم میشکنم

برای چی میخوای بری؟!

اگه بری من تنها میشم اسیر کوچه غم ها میشم

نرو. . . نرو. . .


|
امتیاز مطلب : 63
|
تعداد امتیازدهندگان : 23
|
مجموع امتیاز : 23
ای کاش.....
پنج شنبه 3 اسفند 1391 ساعت 13:15 | بازدید : 255 | نوشته ‌شده به دست sahar | ( نظرات )

 

درهیاهوی زندگی دریافتم چه دویدن هایی که پاهایم را ازمن گرفت درحالی که گویی ایستاده بودم

وچه قصه هایی که باعث سپیدی مویم شددرحالی که قصه ای کودکانه بیش نبود

دریافتم که کسی هست اگربخواهم میشودواگرنه نمیشود

کاش فقط اورامیخواندم

درهیاهوی زندگی دریافتم چه رفتن هایی پاهایم راشکست درحالی که اصلا نرفته بودم

چه دوری هایی سبب دلتنگی ام شد

کاش نه میرفتم ونه دلتنگ میشدم

فقط اورامیخواندم


|
امتیاز مطلب : 74
|
تعداد امتیازدهندگان : 27
|
مجموع امتیاز : 27
جدایی
سه شنبه 24 بهمن 1391 ساعت 19:20 | بازدید : 318 | نوشته ‌شده به دست sahar | ( نظرات )

 

بهمن پسر 26 ساله ای بود که با دختری به نام آرمیتا دوست بود.


از دوستی این دو 10 ماهی می گذشت و بهمن روز به روز به

دوست دخترش بیشتر عادت می کرد. تمام این 10 ماه آنان

تمام فرصت بیکاری شان را با هم می گذراندند.

هر دو دانشجو بودند و اصلا دوستی شان در دانشگاه رقم خورده بود.

آنها جوری به هم عشق می ورزیدند که به غیر از

بچه ها خیلی از استادها هم از رابطه اونا باخبر بودند.

اما داستان از جایی شروع شد که روز ولنتاین نزدیک

بود و هر دو به خصوص بهمن به فکر کادویی زیبا برای آرمیتا بود.

بهمن به یک مغازه رفت تا برای دوست دخترش هدیه

بگیره وقتی داخل مغازه شد گفت خانم ببخشید این چنده :

دختر رویش را برگردون تا قیمت بگه

وقتی قیمتو گفت چهره اش نمایان شد

و موجی بهمن رو گرفت.اره انگاری بهمن در یک نگاه از

دخترک خوشش آمده بود و عاشقش شده بود در سکوت بود که

دختره پرسید : می خوای هدیه ولنتاین برای دوست دخترت بگیری ؟

بهمن در فکر بود یهو سراسیمه جواب داد:

نه بابا من دوست دختر ندارم شما دعا کن خدا یکی نصیب کنه.

چه چیزی حسه عشقو در بهمن بوجود اورده بود

شایدم اصلا عشق نبود و هوس بود اما هر چیزی

که بود تمام یاد آرمیتا رو از یاد بهمن برده بود.

بهمن دید کسی در مغازه نیست به دخترک گفت :

شما منو به یاد عشق گمشده ام می اندازید می تونیم با هم باشیم.

بهمن انگار یادش رفته بود اصلا باسه چی تو اون مغازس .

دخترک خوشحال شد و با کمی اکراه گفت اره می تونیم.

و این گونه بود آغاز دوستی بهمن و سارا.

سارا در اون مغازه کار می کرد و اندام و ظاهر جذابی

داشت که احتمالا همین باعث شد تا بهمن با او دوست شود.

بهمن از اون روز بیشتر وقتش با سارا بود و کمتر با آرمیتا می گشت.

بهمن حتی روز ولنتاین با قراری که با ارمیتا گذاشته بود

عمل نکرد و ارمیتا بیچاره با هدیه ای که برای بهمن

خریده بود 2 ساعت در کافی شاپ منتظر بود اما خبری از بهمن نبود

بهمن با سارا بود و هدیه گرانبهایی برای او خریده بود؛

ارمیتا ناراحت بود و دیگه خودش شک کرده بود ؛

دیگر رابطش با بهمن قطع شده بود ؛ تا روزی که

بهمن با تعدادی کارت عروسی وارد کلاس شد ؛ و کارتها رو پخش کرد

خیلی از بچه فکر می کردند عروس ارمیتاس و به او تبریک می گفتند

اما آرمیتا همه رو انکار می کرد؛ وقتی کارتها رو باز کردند

دیدند نوشته بهمن و سارا که تو اون زمان استاد پرسید

بهمن مگه ارمیتا عشق تو نبود؟

تو همین لحظه آرمیتا گفت : خواهش می کنم استاد بس کنید .

بهمن گفت : آرمیتا خانوم پلی بود برای من برای رسیدن به عشقم.

در این لحظه آرمیتا با چشمهای گریون کلاسو ترک کرد.

بهمن یادش رفته بودکه زمانی روزی 100 بار به آرمیتا می گفت : تویی تنها عشقم.


|
امتیاز مطلب : 104
|
تعداد امتیازدهندگان : 32
|
مجموع امتیاز : 32
سه شنبه 24 بهمن 1391 ساعت 19:14 | بازدید : 297 | نوشته ‌شده به دست sahar | ( نظرات )

اگر مجبور باشم انتخاب کنم بین دوست داشتنت یا نفس کشیدن ، از آخرین نفسم استفاده می کنم تا بهت بگویم دوستت دارم


|
امتیاز مطلب : 136
|
تعداد امتیازدهندگان : 48
|
مجموع امتیاز : 48
سه شنبه 24 بهمن 1391 ساعت 19:1 | بازدید : 276 | نوشته ‌شده به دست sahar | ( نظرات )

 

می توان پر کرد فاصله هایی بلـند را با یک پیام ساده و کوتاه…

کافیست بنویسی : دوستت دارم



 


|
امتیاز مطلب : 84
|
تعداد امتیازدهندگان : 29
|
مجموع امتیاز : 29
جمعه 13 بهمن 1391 ساعت 14:34 | بازدید : 303 | نوشته ‌شده به دست sahar | ( نظرات )

 

خسته شدم می خواهم در آغوش گرمت آرام گیرم.خسته شدم بس که از سرما لرزیدم...
بس که این کوره راه ترس آور زندگی را هراسان پیمودم زخم پاهایم به من میخندد...
خسته شدم بس که تنها دویدم...
اشک گونه هایم را پاک کن و بر پیشانیم بوسه بزن...
می خواهم با تو گریه کنم ...
خسته شدم بس که...
تنها گریه کردم...
می خواهم دستهایم را به گردنت بیاویزم و شانه هایت را ببوسم...
خسته شدم بس که تنها ایستادم


|
امتیاز مطلب : 101
|
تعداد امتیازدهندگان : 35
|
مجموع امتیاز : 35
جمعه 13 بهمن 1391 ساعت 14:29 | بازدید : 247 | نوشته ‌شده به دست sahar | ( نظرات )

آفتابگردان دنبال خورشید می گشت ، ناگهان ستاره ای چشمک زد..آفتابگردان سرش را پایین انداخت آری...گلها هیچ وقت خیانت نمی کنند


|
امتیاز مطلب : 93
|
تعداد امتیازدهندگان : 30
|
مجموع امتیاز : 30
جمعه 13 بهمن 1391 ساعت 14:28 | بازدید : 262 | نوشته ‌شده به دست sahar | ( نظرات )

 

ساده می گویم عزیزم دل بریدن ساده نیست
چشمهای مهربانت را ندیدن ساده نیست

از زمان رفتنت خورشید را گم کرده ام
ناله های ابر را هر شب شنیدن ساده نیست


|
امتیاز مطلب : 85
|
تعداد امتیازدهندگان : 28
|
مجموع امتیاز : 28
جمعه 13 بهمن 1391 ساعت 14:25 | بازدید : 255 | نوشته ‌شده به دست sahar | ( نظرات )

 

 

قاصدک از تو خبر آوردند!

که دلت خسته ز دیدار من است!؟

 

همه سرمای زمستان دیدم

تو فقط پیک بهارم بودی

 

قاصدک،پر پرواز تو را باد بچید!

که پیام دل ما را به آن کوچه رساندی دیشب!؟

 

تا به کی گوش به فرمان نسیم سحری؟

گر نداری دل عاشق لااقل آزاده باش!

گفته بودی دلخوشی خوشتر ز دل‌باختگیست!! دل مباز

گر دل ببازی خوشی دل را ز یادت میبرد؟!!

 

گفته بودم : آرزویم را به تو ای نارفیق!

راز دل را بر دل بیگانگان پنهان بدار ، من نگفتم؟؟

 

داد از این بیداد تو!!

چون دو هفته سال بهر انتظار یک خبر آسان نبود

قاصدک همخانه‌ای اینجا نبود قاصدک میخانه‌ها جای دل تنها نبود

 

جام می را من به خون دل همی پر کرده‌ام

 

 

آشیان دل به پابوس پیام آور نشست

بس که شلاقش زده آن نارفیق پایش شکست

 

قاصدک این رسم دلداری نبود

قاصدک این رسم دلداری نبود

 

دوش رفتم که سر کوچه ببندم تاج گل

گر تو آئی خستگی را سرکنی بر بام گل

 

لنگ لنگان آمدم بهر پیامت قاصدک

سر آن کوچه دگر بلبل بیچاره نبود!!

 

در سکوت دل خود زیر مهتاب بلبلک آنجا نبود

به قفس خندیدم که درش باز و پیامی بر جاست

 

خط این نامه به امضای تو بود!!

که دلت خسته شده از دل ما

 

قاصدک هر جا که هستی خوش نشین باش و بدان

ساده دل دل را به زلف یار میبازد چه خوش

 


|
امتیاز مطلب : 102
|
تعداد امتیازدهندگان : 35
|
مجموع امتیاز : 35
جمعه 13 بهمن 1391 ساعت 14:20 | بازدید : 290 | نوشته ‌شده به دست sahar | ( نظرات )

 

 

امروز دیدمت خسته بودی اگه اشتباه نکنم دل شکسته بودی دیگه دوستم نداری می دونم حتما به دیگری دل بسته بودی


|
امتیاز مطلب : 77
|
تعداد امتیازدهندگان : 25
|
مجموع امتیاز : 25
جمعه 13 بهمن 1391 ساعت 14:19 | بازدید : 293 | نوشته ‌شده به دست sahar | ( نظرات )

 

 

یادمان باشد از امروز خطایی نکنیم گر چه در خود شکستیم صدایی نکنیم یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند طلب عشق ز هر بی سروبایی نکنیم

 


|
امتیاز مطلب : 82
|
تعداد امتیازدهندگان : 32
|
مجموع امتیاز : 32
جمعه 13 بهمن 1391 ساعت 14:17 | بازدید : 262 | نوشته ‌شده به دست sahar | ( نظرات )

 

 

میگی گل رو دوست داری ولی میچینیش... میگی بارون رو دوست داری ولی با چتر میری زیرش... میگی پرنده رو دوست داری ولی تو قفس میندازیش... چه جوری میتونم نترسم وقتی میگی دوستم داری؟؟؟


|
امتیاز مطلب : 93
|
تعداد امتیازدهندگان : 27
|
مجموع امتیاز : 27
جمعه 13 بهمن 1391 ساعت 14:15 | بازدید : 305 | نوشته ‌شده به دست sahar | ( نظرات )

دیگه یار نمی خوام وقتیکه می بینی عشق دوروغه چراغش بی فروغه آخه وقتی که وفا نیست عشقو عاشقی چیست؟؟؟؟؟؟


|
امتیاز مطلب : 108
|
تعداد امتیازدهندگان : 32
|
مجموع امتیاز : 32
جمعه 13 بهمن 1391 ساعت 14:11 | بازدید : 296 | نوشته ‌شده به دست sahar | ( نظرات )

 

 

اولین کسی که عاشقش میشی دلتو میشکونه و میره . دومین کسی رو که میای دوست داشته باشی و از تجربه قبلی استفاده کنی دلتو بدتر میشکنه و میزاره میره . بعدش دیگه هیچ چیز واست مهم نیست و از این به بعد میشی اون آدمی که هیچ وقت نبودی . دیگه دوست دارم واست رنگی نداره .. و اگه یه آدم خوب باهات دوست بشه تو دلشو میشکونی که انتقام خودتو ازش بگیری و اون میره با یکی دیگه ...... اینطوریه که دل همه آدما میشکنه

 


|
امتیاز مطلب : 59
|
تعداد امتیازدهندگان : 20
|
مجموع امتیاز : 20
چهار شنبه 11 بهمن 1391 ساعت 22:41 | بازدید : 294 | نوشته ‌شده به دست sahar | ( نظرات )

چه رسم جالبی است!

 

محبتت را میگذارند پای احتیاجت!

صداقتت را میگذارند پای سادگیت!

سکوتت را میگذارند پای نفهمیت!

نگرانیت را میگذارند پای تنهاییت!

و وفاداریت را پای بی کسی....


|
امتیاز مطلب : 77
|
تعداد امتیازدهندگان : 24
|
مجموع امتیاز : 24
چهار شنبه 11 بهمن 1391 ساعت 22:31 | بازدید : 246 | نوشته ‌شده به دست sahar | ( نظرات )

 


|
امتیاز مطلب : 58
|
تعداد امتیازدهندگان : 20
|
مجموع امتیاز : 20
چهار شنبه 11 بهمن 1391 ساعت 22:24 | بازدید : 244 | نوشته ‌شده به دست sahar | ( نظرات )

 

یادته یه روز بهت گفتم دوست دارم ،میمونم تا ابد من باهات

یادمه گرفتی دستامو آروم تو گوشم گفتی منم میمونم همیشه به پات

دست کشیدم رو موهات سر گذاشتم رو شونه هات اشکی نداشتم بریزم ،

گفتم بهت عاشقتم اگه بخوای با یه اشاره جونمم میدم برات

گفتی تو نفسی همه کسی خدا تورو هدیه داده ،خیره شدم به اون چشات

یه شبنم ناز و قشنگ سر خورد از گوشه چشمتو رفت رو گونه نازتو جون داد رو لبات

یه لحظه لرزید تن من ،حرفیرو که باید میگفتم رو نگه داشته بودم

ولی زدم ،گفتم بهت میشم ستاره تو آسمونت میشم ماه میتابم من به شبات

ولی الان من موندمو قاب چشات ،یه صندلی که خالیه هنوز هم هستم چشم به رات

نگفته بودی خیلی زود ،برمیگردی پیش خدات

شدی ستاره گفتی تو خواب ،هستم توی آسمونات ،شدم یه عاشق بی جون خسته شدم از بی وفاییات

اخه خدا چرا این عاشقا نمیرسن به همدیگه حتی توی قصه هات؟

چرا نداره زمونه چشم دیدن عاشقارو ؟چرا میریزه بیخودی خون بی گناهارو؟

کاش که منم میمردم میرفتم تو آسمون ،میدیدم عشقمو میگفتم بهش دیدی آخر شدم فدات


|
امتیاز مطلب : 59
|
تعداد امتیازدهندگان : 21
|
مجموع امتیاز : 21
چهار شنبه 11 بهمن 1391 ساعت 22:9 | بازدید : 275 | نوشته ‌شده به دست sahar | ( نظرات )

 

عکس های عاشقانه و احساسی به یاد تنهایی ها


|
امتیاز مطلب : 69
|
تعداد امتیازدهندگان : 24
|
مجموع امتیاز : 24
وجودتو
چهار شنبه 11 بهمن 1391 ساعت 20:43 | بازدید : 254 | نوشته ‌شده به دست sahar | ( نظرات )

زندگی یعنی همین امروز همین حالا

یعنی در آغوشت تا همیشه تا فردا

زندگی یعنی نگاه تو

کوک کردن قلبم با صدای تو

دل دادن به آهنگ دل پاکت

سرور و عشق در فضایی ساکت

زندگی یعنی همین دم

که از دلتنگم

می دانی

از این حسم عشق را می خوانی

زندگی یعنی داشتن قلب پرستو

در این وادی پست و ناهنجار تو در تو


|
امتیاز مطلب : 70
|
تعداد امتیازدهندگان : 21
|
مجموع امتیاز : 21

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد